” حالات و مقامات “

استاد علی اکبر خانجانی
س : چرا انسان تا قبل از اینکه به حضور شما برسد کلّی سئوال دارد و ھنگامی که در محضر شما قرار گرفت جای ھیچ سئوالی باقی نمی ماند ؟
ج : روزی خانمی با کوله باری از سئوالات نزد من آمد ، که مدّتها برای یافتن پاسخ در جستجوی من بود . وقتی بمن رسید دقایقی که گذشت از او خواستم که سئوالهایش را یکایک مطرح کند .
کاغذی از کیفش درآورد که تعدادی سئوال در زمینه ھای مختلف دینی ، پزشکی ، روانشناسی ، عرفانی و امثالهم را در برداشت .
این خانم پس از دقایقی مکث و تحمل درحالی که خودش ھم حیران بود گفت : آقای دکتر من در ھمین چند دقیقه که در حضور شما ھستم به پاسخ ھمۀ سئوالاتم دست یافتم و دیگر سئوالی ندارم .
چنین اتّفاقی بارھا در مورد بنده رخ داده بود و من به آن عادت داشتم و می فهمیدم .
مسئله اینست که ھر سئوالی در آدمی موجب دغدغه ھا و بیقراری ھای اندیشه و روان است که اینسئوال کنندگان در ھمان چند دقیقه دیدار به چنان حدّی از آرامش و یقین دست می یافتند که دیگر آن سئوالها از انگیزه تهی می شدند .
ھر سئوالی بقصد رسیدن به حقیقتی قانع کننده است و آنها در ارتباط با من گوئی که حقیقت وجود خود را می یافتند .
ولی پس از دور شدن از من اکثراً باز دچار صدھا مسئلۀ بی جواب می شدند .
در رابطه با من ھمه چیز زلال و روشن و حل است و ھیچ مشکلی نیست حال شما بگوئید که این چیست ؟
آیا این بدان معنا نیست که ھر کسی حقیقت گم شدۀ خود را در نزد من می یابد ؟
و این است که این آدمها بناگاه احساس نبوغ نموده و کوس انالحق می زنند .
ھر انسان اھل یقین و معرفتی کمابیش دارای چنین کیفیّتی از وجود است یعنی حامل درجه ای از ّحق انسان است .
زیرا انسانی به حق رسیده است در درجات . بھمین دلیل پیامبر اسلام می فرماید : ای مؤمنان در نزد ھرکسی که آرامش و یقین یافتید از آنجا برنخیزید ، بمانید تا به خورشید حقیقت برسید .
از کتاب خداشناسی عرفانی اثر استاد علی اکبر خانجانی
کتاب های مرتبط : ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما
ثبت ديدگاه
You must be logged in to post a comment.