تنهائی و هستی مندی (خودشناسی آخرالزمانی) مقاله 15
تا همه انسان را ترک نکنند انسان بخود نمی آید و خود نمی شود و هستی نمی یابد و خدا را در خود درک نمیکند و جاودانگیش در همین حیات را باور نمی کند و هستی مند نمی شود.
انسان تا از هر چه غیر خود از عالم و آدمیان مأیوس نشود بخود نمی آید .
و امّا تنها شدن اجر یک زندگی صادقانه و پاک و با محبّت و مخلصانه است .
تنهائی کمال اجر یک حیات مؤمنانۀ متکی بر معرفت و شرافت است و تنها امکان یافتن وجود و خلیفه خدا بعنوان مظهر وجود است .
انسان تا مطلقاً تنها نشود صاحب وجود و موجود نمی شود .
یعنی در خود قرار نمیگیرد تا خود شود همچون خودآ .
روح انسان هرگز در تن خود قرار نمی گیرد تا تن را مظهر وجود خدا سازد الّا در تنهائی کامل که مجبور است که بخود باز گردد و وجودش را بپذیرد و روح را از تن خود متجلّی سازد و خلیفۀ خدا در عالم خاک شود.
راه دین و زیستن مؤمنانه و عارفانه تنها راه رسیدن به چنین مقامی می باشد . انسانها عموماً فراری از خود و دشمن وجود یافتن می باشند یعنی نمی خواهند خلق شوند و این همان کفر و عداوت با خدا در خلقت است .
این همان راز از خود بیگانگی و جنون و شیطان زدگی انسان است .
فقط در مسیر تسلیم امر خدا شدن است که انسان از همه موجودات رانده شده و تنها و بی جا شده و به خانه وجودش باز می گردد و موجود می شود .
و اینست انسان کامل و خلیفه خدا و خلقت انسانی بشر.
و آخرالزمان عرصه تنهائی جبری بشر است .
انسان یا بخود باز می گردد و یا دست به خودبراندازی می زند و هلاک می گردد.
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد دوم فصل فلسفه قیامت و آخرالزمان
موضوعات مرتبط : سخنرانی استاد درباره آخرالزمان قسمت اول – کتاب آخرالزمان خانواده
ثبت ديدگاه